نشنیدهای که زیر چناری کدو بنی
بر رست و بردوید برو بر به روز بیست؟
پرسید از آن چنار که «تو چند سالهای؟»
پرسید از آن چنار که «تو چند سالهای؟»
گفتا «دویست باشد و اکنون زیادتی است»
خندید ازو کدو که «من از تو به بیست روز
خندید ازو کدو که «من از تو به بیست روز
بر تر شدم بگو تو که این کاهلی ز چیست»
او را چنار گفت که «امروز ای کدو
او را چنار گفت که «امروز ای کدو
با تو مرا هنوز نه هنگام داوری است
فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان
فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان
آنگه شود پدید که از ما دو مرد کیست»
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire