lundi 31 mai 2010

vendredi 21 mai 2010

tonner :

-retentir en parlant du tonnerre, bruit produit par la foudre
-produire un bruit ressemblant au tonnerre
-crier de colère

glouton

glouton

1)Adjectif masculin singulier
qui mange beaucoup et avec avidité

2)Nom masculin singulier
celui qui mange beaucoup et avec avidité
(zoologie) mammifère de la famille des mustélidés

loucher

loucher
(verbe intransitif)

Avoir des yeux dont l'un n'a pas la même direction que l'autre.
[sens figuré] Regarder avec convoitise.


convoitise
(nom féminin)

Désir avide de possession

dégouliner

dégouliner
(verbe intransitif)

Couler goutte à goutte en laissant des traces.

a bord






le cuirassé,

Sens 1 Navire de guerre blindé et armé de canons [Militaire]. Anglais battleship




Evénements

Incendie à bord du "Normandie"
Mutinerie à bord du cuirassé "Potemkine"
Hernando de Soto meurt au bord du Mississipi
Darwin embarque à bord du Beagle pour une expédition de 5 ans
Naufrage de "L'Artic


************************************************************



Définition du mot :
bord

Nom masculin singulier :
- partie qui borde une surface géographique
- berge d'une étendue d'eau
- côté d'un bateau, le bateau lui-même
-(marine) bordée
- partie qui borde un objet, un vêtement
- côté ("de notre bord")

Expressions :

=à bord
dans un navire


=bord à bord
en se touchant

=changer de bord
tourner sa veste, changer de parti politique

=du même bord
du même avis, du même parti politique

=moyens du bord
ce dont on dispose à un moment donné, sans secours extérieur

=sur les bords
superficiellement, un peu


2 Photo Denfert
4 rue Schoelcher
FR-75014 PARIS


pour acheter la pile du appareil photo

Se lécher les babines :

Se lécher les babines :

se régaler avant même d'avoir goûter à un aliment



1. Nom vulgaire des lèvres chez les singes, les chiens, les ruminants, etc.

2. Fig. et populairement. S'en donner par les babines, faire un bon repas, manger son bien.

Se lécher les babines, manifester le plaisir qu'on a éprouvé en mangeant ou en buvant quelque chose de bon.

**********************************

Un moule à oeuf

Un moule est un objet creux dans lequel on verse de la pâte qui durcira en prenant sa forme

dimanche 16 mai 2010

شعری از بهار


من نگويم كه مرا از قفس آزاد كنيد

قفسم برده به باغي و دلم شاد كنيد

فصل گل مي گذرد همنفسان بهر خدا

بنشينيد به باغي و مرا ياد كنيد

ياد از اين مرغ گرفتار كنيد اي مرغان

چون تماشاي گل و لاله و شمشاد كنيد

هر كه دارد ز شما مرغ اسيري به قفس

برده در باغ و به ياد منش آزاد كنيد

آشيان من بيچاره اگر سوخت ، چه باك

فكر ويران شدنِ خانة صياد كنيد

شمع اگر كشته شد از باد مداريد عچب

ياد پروانة هستي شده بر باد كنيد

بيستون بر سر راه است ، مباد از شيرين

خبري گفته و غمگين دل فرهاد كنيد

جور و بيداد كند ، عمرِ جوانان كوتاه

اي بزرگانِ وطن ، بهر خدا داد كنيد

گر شد از جور شما خانة موري ويران

خانة خويش محال است كه آباد كنيد

كنج ويرانة زندان شد اگر سهم بهار

شكرِ ازادي و آن گنج خدا داد كنيد

dimanche 9 mai 2010

شیخ بهایی

تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد که سرآید غم هجران تو یا نه
ای تیره غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب زمیانه
رفتم به در صومعه عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد
در میکده رهبانم و در صومعه عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه
روزی که برفتند حریفان پی هر کار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او جلوه گه یار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی ...کعبه و بتخانه بهانه
بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید
یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم ..من که روم خانه به خانه
عاقل به قوانین خرد راه تو پوید
دیوانه برون از همه آئین تو جوید
تا غنچهء بشکفتهء این باغ که بوید
هر کس به بهانی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه
بیچاره بهایی که دلش زار غم توست
هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست
امید وی از عاطفت دم به دم توست
تقصیر "خیالی" به امید کرم توست
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه
"شیخ بهایی"
شیخ بهایی

ملک الشعرا بهار

بیقین میتوان گفت که بهار بزرگترین شاعر بعد از عصر حافظ است از جهت متانت کلام و تسلط بر ترکیبات و پشتوانه فرهنگی شعر و درد فشردهای که همواره در دل این شاعر بزرک استاین غزل مربوط است به زمانی که رضا شاه او را زندانی کرده است
در واقع در مجلس پنجم که قرار شد قاجارها را خلع و رضا شاه را شاه کنند عده ای مخالفت کردند از جمله مرحوم مستوفی مدرس تقی زاده دولت آباذی دکتر مصدق و یکی از شاهکارهای سخنرانی هایش را اونجا ایراد کردکه گفت این مرد لایقی است بگذارید نخست وزیر بماند و قانونی عمل کن و بهار هم از مخالفین بود
بعد از اینکه رضا شاه به قدرت رسیدمخالفان خود را یک یک از میان برداشت اگر ازادیخواهی زنده بود چون عارف قزوینی و بهار را بهار ها به این سو وان سو تبعید کرد و یا به زندان انداختاین غزل اشاره به دیکتاتوری رضا شاه است
برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
فصل گل میگذرد همنفسان بهر خدا
بنشینید به باغی و مرا یاد کنید
عندلیبان گل سوری به چمن کرد ورود
بهر شاباش قدومش همه فریاد کنید
یاد از این مرغ گرفتار کنید ای مرغان
چون تماشای گل لاله و شمشاد کنید
هر که دارد زشما مرغ اسیری به قفس
برده در باغ و به یاد منش آزاد کنید
شمع اگرکشته شد از باد مدارید عجب
یاد پروانه هستی شده بر باد کنید
بیستون بر سر راه است مباد از شیرین
سخنی گفته و غمگین دل فرهاد کنید
آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک
فکر ویران شدن خانه صیاد کنید
جور و بیداد کند عمر جوانان کوتاه
ای بزرگان وطن بهر خدا داد کنید
گر شد از جور شما خانه موری ویران
خانه خویش محال است که آباد کنید
کنج ویرانه ی زندان شد اگر سهم بهار
شکر آزادی و آن گنج خداد داد کنید